"عشــــــــق" بزرگترین دروغ دنیـــــاست......

 

 

تو بــــے من نمیــــمیرے...

 

من هـــم بے تـــو نمیـــمیرم...

 

ما فقـــط بے هـــــم تنــها مے شویم...

 

و تنهـــایے یعنے...

 

           "تبــــــــــــــــــــــاهی"

mortezaaaaaaaaaaa

 

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1396برچسب:,ساعت9:55توسط فریده | |

 

مردانگی جنسیت سرش نمیشه!!!!

 

معرفت که نداشته باشی نامردی.....!

 

 

رفتی؟؟؟؟

بعضیا بهش میگن قسمت،

اما من تازگیا بش میگم ب درک!!!!

ب درک......

 

 

هنوز دلخوشم ب خدانگهدارت...

اگر نمیخواستی برگردی،

اصراری نبود خدا مرا نگه دارد......

 

 

 

خدایا.......

در گلویم ابر کوچکیست که خیال بارش ندارد...

میشود مرا بغل کنی؟؟؟؟

 

 

 

 

خسته ام خسته......فقط نپرس چرا؟

 

باید تک تک آرزوهایت بر باد رفته باشد تا بدانی  وقتی میگویم

خسته ام یعنی چه؟؟؟؟

 

 
 
یـه رابـطـه فـقـط مـخـصـوص دو نـفـره…

ولـی بـعـضـی احـمـق ها،

شـمـارش بـلـد نـیـسـتـن !.....


 
لبخندهایت را بزن.....

جانانه نگاهش کن

عاشقانه هایت را بگو برایش......

فقط آن لباسی که من دوست دارم را برایش نپوش!






 

 

گــــــــاهـــي بـــــايـــد زل بـــــزنـــــي به آيــــنه

 

 

 

خيـــــره بشـــــي به چشـــــماي خـــــودت

 

 

 

بگـــي :

 

 

 

به درکـــــــ که دوســــتم نـــــداره ..!





دیگر صدایت نمیکنم که برگردی...

مهم باشم خودت برمیگردی...!!!!





شاید برایت عجیب باشد این همه آرامشم....

خودمانی میگویم: ب آخر که میرسی فقط نگاه میکنی.....




دیگر آرزویی ندارم×××××××

خودم که نه اما.......موهایم سفیدبخت شدند.




*****آمده بود تا پناهم شود....!

اما امروز از دست نبودن های گاه و بیگاهش

ب هرچیزی پناه میبرم*****




ب بعضيا بايد گفت:"ببخشيد پشتم خورد به خنجرتون%%



ب بعضي ها حتي فوحش هم نبايد داد..

فقط بايد خنديد و رد شد.....




ب دلم ميگويم:

آن يوسفي هم كه برگشت ب كنعانش استثنا بود

تو غمت را بخور....



به بعضیا باس گفت :

برو عقب عزیــــــزِ من !

من خودمم انقـــــدر به خودم نزدیـــــــک نمیشم،

شما که جـــــای خود داری !



یه وقتایی هم باید دستتو بذاری روی شونۀ بعضیا و بگی :

نــه …

خوشـــــــــــــم اومـــد …

از اونی که فکـــــــــر می کردم ؛

آشـــــــــــــغال تـــری ..





تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!

بـــالا مــی آورم

طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…!

+نوشته شده در چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:,ساعت16:49توسط فریده | |

 

 

این است دنیایی ک بخاطر دیدنش لگد ب شکم مادرمان میزدیم؟؟؟؟؟

 

پشیمانم مادر

 

 

 

 

 خدایا!بیا کمی درباره تنهاییمان حرف بزنیم....مرا او،تو را چه کسی تنها گذاشت؟

 

 

 

آرام بگیر دلم،تنگ نشو برایش....

مگر نشنیدی جمله ی اخرش را؟؟؟؟؟؟

"چیزی بینمان نبوده"!!!!

 

 

 

مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم

 

نه از رفتن کسی دلگیر

 

بی کسی هم عالمی دارد

 

 

استغفار میکنم از تمام دوستت دارم هایی ک حرامت کردم!

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 18 شهريور 1393برچسب:,ساعت18:52توسط فریده | |

 

تنش بوی غریبه میدهد وگرنه

سگ های محله بیخودی پارس نمیکنند.........

 

 

 

 

 

از دردودلت فقط درد سهم من شد...دلت سهم دیگری

 

 

حرف دلتو بزنی دلشو میزنی پس هیییییسسسسسس!دلتنگی هم

لیاقت میخواد

 

 

خواستم چشمهایت را از پشت بگیرم،

دیدم طاقت اسم هایی را که میگویی ندارم....

 

+نوشته شده در سه شنبه 18 شهريور 1393برچسب:,ساعت18:34توسط فریده | |